خلاصه کتاب:
باران، بیهشدار و بیاجازه، باز شروع شده بود.
ریزشش، مثل دلتنگی بود. بیصدا، بیاذن، از آسمان خستهی تهران روی شیشههای مهگرفته می نشست و آهسته می چکید.
خیابان خلوت نبود، ولی انگار همهچیز آهستهتر شده بود.
بوق گاهبهگاه یک موتورسوار، بوق ماشین ها ،همه بخشی از همان روز بارانی بودند.
جاوید، پشت فرمان سانتافهی مشکیاش، نزدیک خانهی پریزاد، نشسته بود و روبهرو را تماشا میکرد. از اداره تا کتابخانه و از آنجا تا خانه، پریزاد را تعقیب کرده بود.
نه برای شک، نه از روی عادت کنترلی، فقط، چون از او خوشش آمده بود.
و از او فقط سکوت شنیده بود و این سکوت، بوی فاصله میداد.
قلبش این را نمی خواست.
برای خودش هم عجیب بود ، از روزی که چشمش به پریزاد افتاده بود ، حس میکرد او را می شناسد ، حس میکرد او یه تکه از قلبش بوده است ، که سال ها آن را گم کرده بوده.
"و به راستی حسش درست بود ..."
انگشت شستش روی لبهی گوشی مکث کرده بود.
خلاصه کتاب:
سام که نمیداند چگونه احساساتش را بیان کند، با خانوادهاش مشورت میکند. آنها او را راهنمایی میکنند تا از مسیر درست وارد شود. سام با رعایت اصول اخلاقی، کمکم اعتماد شیرین را جلب میکند و رابطهای بر پایهی احترام شکل میگیرد.
خلاصه کتاب:
لِیلی دختر نازپروردهی خانوادهی برزینمهر یکباره سر از زندگیِ جدیدی در میاره که نمیدونه کِی و چطور مجبور شده نقشِ مهمترین آدمِ زندگیِ دشمنش رو بازی کنه. وقتی داره برای پیدا کردنِ حقیقت دست و پا میزنه، احساس میکنه که همه دارن بهش دروغ میگن، به خصوص کسی که ادعا میکنه دیگه دشمنیای بینشون وجود نداره .
خلاصه کتاب:
بهزاد، قاضی باوقار شهر، بهخاطر تعهدی قدیمی به خاندان پاک، باید یکی از فرزندانش را به گروه آلفا بسپارد. پسرش، آرام و هنرمند، برای چنین مأموریتی مناسب نیست. مایا، دختر جوان و سرکش او، که بهتازگی از یک رابطهی عاطفی خارج شده، تصمیم میگیرد خودش وارد این مسیر شود. اما مخالفت پدر، او را در مسیر برخورد با امیر ارسلان قرار میدهد؛ مردی که قدرت و غرور در وجودش موج میزند. تقابل میان مایا و امیر، داستانی پرکشش از اراده، احساس و تغییر را رقم میزند.
خلاصه کتاب:
بهزاد، قاضی وارستهایست که به عهدی قدیمی با خاندان پاک وفادار مانده. او باید یکی از فرزندانش را برای همکاری با گروه آلفا معرفی کند. پسرش، اهل هنر و آرامش، برای این مسیر مناسب نیست. مایا، دختر پرشور و دلشکستهی او، برخلاف انتظار، خواهان ورود به گروه است. مخالفت پدر، او را در مسیر برخورد با امیر ارسلان قرار میدهد؛ مردی که غرور و اقتدارش زبانزد است. تقابل میان این دو، داستانی از کشمکشهای درونی و انتخابهای دشوار را رقم میزند.
💧 چکیده :
👇🏻👇🏻👇🏻
پریا یک دختر بی پروا و ته تغاری خانواده مذهبی و سنتی هست، او پا روی خط قرمزهای حاج بابای خود میگذارد و با روابط آزادی که با فرزاد دارد دچار اعتیاد به مواد روانگردان میشود، با برملا شدن این موضوع و اتفاقی که برای خواهرزاده اش (سوگند کوچولو) میافتد،( سوگند به دلیل مصرف قرص های که در کیف پریا میبیند) به کما میرود، پریا از طرف خانواده طرد میشود، صدرا پسر عموی او برای حفظ آبروی خاندان معتمد و برای اینکه پریا بیشتر از این بیراهه کشیده نشود بر سر سفره عقد با دختر عموی سر به ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رز بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.