خلاصه کتاب:
در روستایی که فواد خانی با نگاهش سکوت را حاکم میکند، دلش به مهر دخترعمویش سراب گره خورده. اما سراب، عاشق خدمتکار عمارت میشود و با او فرار میکند. فواد، زخمی از این تصمیم، با رفتاری سرد و سنگین، سراب را در مسیر زندگیاش دچار تردید میکند. تا آنکه سراب درمییابد عشق واقعیاش فواد بوده. اما شب مراسم، محمد او را میرباید و همهچیز تغییر میکند.
خلاصه کتاب:
شیدا، پس از سالها خدمت در بیمارستان، تصمیم میگیرد بهعنوان پرستار خصوصی فعالیت کند. او مسئول مراقبت از بیماری میشود که در کماست. با بههوش آمدن بیمار، رابطهای بر پایهی اعتماد، احترام و همدلی شکل میگیرد که به مرور، به عشقی سالم و انسانی تبدیل میشود.
خلاصه کتاب:
در ششسالگی، نفیسا توسط پدر و مادرش ترک میشود و تنها عمویش در کنارش میماند. سالها بعد، پدربزرگش تصمیم میگیرد او را با آرتا، پسرعمویش، ازدواج دهد تا نوهای داشته باشد و نام خانوادگی را زنده نگه دارد. اما نفیسا، که حالا دختری مستقل و بااراده است، در برابر این تصمیم ایستادگی میکند.
خلاصه کتاب:
نازگل، گل کوچک زمینهای خشک، با دستان پینهبستهاش کنار پدرش کار میکند. ارباب، مردی از جنس سنگ، نه دل به رحم دارد و نه گوش به خواهش. روزی که برای گرفتن مالیات میآید، نگاهش به نازگل میافتد؛ و آن نگاه، آغاز طوفانیست که زندگی نازگل را به سمت روشنایی یا تاریکی خواهد برد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رز بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.